از داستان های نیلیا
نیلیای من با خنده تو تخت وقتی میخواد شیر بخوره و بخوابه! : "بابا ... بابا ... " باباش خودشو میزنه به خواب و نیلیا بازوی باباشو میگیره و میکشه که باباش بلند بشه... بابا :" چی میخوای ؟" نیلیا " آب " وقتی میبینه باباش بلند میشه یک لبخن شیطنت آمیز!!! بابا بهش آب میده و نیلیا مشغول خوردن... وقتی تموم شد:" باز " بابا:"باز آب میخوای ؟ " نیلیا :"آره " ولی وقتی بابا بلند میشه که دوباره تو لیوان آب بریزه نیلیا دوباره میره سراغ شیر خوردن و بیخیال بابایی میشه که پا شده بود براش آب بیاره... صحنه آخر خنده های من و باباشه!!
نویسنده :
ساحل
23:48